دربارۀ آنچه گفته (و نه آنچه میخواسته
بگوید) بحث میکنم:
اول اینکه غلط است، به وضوح. مشخصاً، ممکن
است روزی حادثهای رخ بدهد (حتی حادثۀ بدی رخ بدهد) و پایانش خوش باشد. و همچنین، ممکن
است روزی حادثه ای رخ ندهد و در عین حال پایانش خوش نباشد (مثلاً کسی
با طرح و نقشهای مشخص بلایی سر مان بیاورد).
دوم، تأکید نابجا بر پایان. احتمالاً
ملهم از نگاهِ داستانی/روایی نسبت به زندگی. در این چارچوب، زندگی و برشهای آن چونان
داستانی هستند که کیفیتِ پایانِ آنها اهمیتِ کلیدی دارد، آن چیزی است که از زندگی باقی
می ماند، حاصلِ عمر است. با حذف این تأکید چیزی مثلِ این باقی میماند: "آن روزی
خوش است که حادثهای رخ ندهد". این هم غلط است، حتی اگر منظور از "حادثه"
منحصراً حادثۀ بد یا ناخوشایند باشد. چه بسا روزهای خوشی که حادثهای (حتی بد) رخ دهد
و چه بسا روزهای ناخوشی که حادثهای رخ ندهد.
سوم، مفهومِ مدت یا بازۀ زمانی. با حذف
این مفهوم چیزی مثلِ این باقی می ماند: "خوش است که حادثه ای رخ ندهد." حتی
دربارۀ این هم و حتی با فرض اینکه منظور از حادثه منحصراً حادثۀ بد باشد، ...
---
پینوشت (در پاسخ به نظرِ یک دوست):
من البته نمیگویم "بچهها مواظب نباشید" یا حتی نمیگویم "نگویید بچهها
مواظب باشید". یا بالاتر از این، حتی نمیگویم حرفهایی که ادعا کردهام غلط هستند
را نزنید. چه بسا حتی بهتر باشد همین حرفهای غلط را بگوییم و تابلو کنیم (در این
حالت گفتنِ این حرفهای غلط درست است!). من صرفاً میگویم اینها غلط هستند. همین.