«آری بهار جامهٔ سبزی نیست
تا هر کسی
هر لحظهای که خواست
به دوشش بیفکند»
یعنی این شعرِ شفیعی کدکنی را که میخوانی
بیدرنگ یاد آن یکشنبهٔ بعد از انتخابات بیفتی که محمود احمدینژاد شالِ سبز به
گردن انداخت و به یادت بیاید که گویا تیمِ او قرار است با شعارِ «بهار» انتخاباتِ
آینده را منور کنند.
پست قبلی که شعر را بدونِ هیچ توضیحی منتشر کردی، از فرطِ سیاستزدگی، فکر کردم داری شعارِ تبلیغاتی برای تیم احمدینژاد پیشنهاد میدهی. چیزی به این مضمون «ببینید این آقا بهاری بهاری بهاری است و توجه داشته باشید که بهار مثلِ جامهی سبز فلان کاندیدای انتخاباتِ پیش نیست که هر کس هر وقت اراده کند بتواند بر دوششاش بیاندازد. در بهار نوعی اصالت است فراتر از جامه عوضکردنها و زنگ انتخابکردنهای موسم انتخابات»
پاسخحذفالان با این توضیحات فکر میکنم که ۱۸۰ در جهتِ خلافِ تو سیاستزدهام.
بسیار عالی.
حذفضمناً شواهد جدید نشان میدهد وضع جامهٔ سبز از آنچه کدکنی گفته بدتر است. جامهٔ سبز را نه تنها هر کسی هر لحظهای که خواست به دوشش میافکند بلکه کارهای دیگر هم ممکن است با آن بکند.
آیتالله خرازی: «پرچم انتخاباتی ما پرچم سبز است ... و برای همین مطلب هم عمامه سبز دارم.»
منبع: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920105000508
با خواندن کامنت ها و البته لینک خبری فهمیدم که تنها در توضیح کوتاه نخستین, مطلب را به درستی دریافت نکرده بودم و جالب بوداین بهار که کس نتوانش به دوش کشید در مقابل جامه سبز که بس این جامه به دوش این و آن انداخته شد پاره پاره گشت شاید به تعبیری, ترس پیرهن عثمانش رود.
پاسخحذف